-
مستاجر
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 13:36
تابستان و مصیبت اجاره نشینان. دیشب دوباره صاحبخونه زنگ زده بود و می گفت خونه رو تخلیه کن پسرم می خواد بیاد بشینه. خودش که زنگ نزد خانومش زنگ زده بود. کلی باهم جرو بحث کردیم. آخرش هم گفتم من با شوهرت قبلا صحبت کردم به خودش بگو زنگ بزنه من با شما صحبت نمی کنم. مشکل اینجاست که صاحب خونه من زن ذلیله و صحبتهای من و اون...
-
روز نه زیاد خوب
شنبه 29 تیرماه سال 1387 17:33
امروز روز خوبی نبود. شروعش با دوتا خبر بد بود یکی مرگ خسرو شکیبایی که با از دست رفتنش یکی از بازیگران صاحب سبک سینما و تلویزیون از دست رفت. دوم یکی از همکارم بچهاش هنگام بدنیا اومدن ازدست رفت که با توجه به اینکه حدود 15 ساعت در بیمارستان تحت مراقبت بود ولی در آخر با سهل انگاری دکترا و پرستاران که نتوستن تشخیص بدن بچه...
-
روزمره
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 13:53
امروز از اون روزهاییاست که زیاد حالم خوب نیست. از صبح که اومدم همینجوری حالم گرفته. تمام تلاش دو همکارم برای سرحال آوردن من بیثمر تا حال مونده. تقریبا زیر فشار زیادی هستم از چند طرف، چند فکر متفاوت داره اذیتم می کنه. همکارام عادت کردن که همه روز رو بخندن. نمیدونم اینجا چرا اینقدر بهشون خوش میگذره. من که خیلی با...
-
18 تیر
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 09:20
دیروز 18 تیر بود سالروز یکی از حوادثی که برای کسانی که دیدند اون روز رو تا امروز که 9 سال از آن روز گذشته غیر از 19 خرداد 81 چیزی شبیه اون ندیده اند. اولین بار بود که دانشجویان به بدترین شکل ممکن خود مورد حمله وحشایانه افرادی که همه می شناسند و نمی شناسند قرار گرفتند. نمی خوام تحلیلی درباره او موضوع بنویسم فقط یک چیز...
-
کتاب- قلم
شنبه 15 تیرماه سال 1387 09:54
یک هفته مدیر نیست، می خوام یک کتاب بخونم. دیروز هم روز قلم بود. امروز دیگه کمتر با قلم می نویسم حداقل روزنوشته هامو با قلم نمی نویسم. روزش مبارک.
-
دانشگاه
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 17:26
دیشب با یکی از دوستام که دانشگاه شیراز درس می خونه ، صحبت می کردم می گفت سه روز بالا سر یکی ار دوستاش بوده که خود کشی کرده بود، می گفت خدا رحم کرده و برگشته بود. علتش رو نمی دونم چی بود نپرسیدم هم ولی نکته ای که برام جالبه اینه که اون به کجا رسیده که دست به همچین کاری زده بود. امروز صبح آدرس وبلاگ یکی از دوستام که...
-
بدون کلید هرگز
شنبه 8 تیرماه سال 1387 09:05
روز پنجشنبه از سرکار که رفتم خونه کلید خونه رو با خودم نبردم. وقتی رسیدم دم در خونه تازه یادم افتاد که این اتفاق مبارک افتاده جالب اینجاست که یک از دوستام رو هم دعوت کرده بودم. شانس آوردم که قدیما با چندتا دزد و معتاد همخونه و همکلاسی و.... بود که تونستم از روشهای قدیمی درباز کردن اونا استفاده کنم و بعد از اینکه همه...
-
هلند - روسیه
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 08:16
دیشب به لطف دوستان عزیزی که مهمان ما بودن تا ساعت دو و نیم شب نخوابیدم و بازی هلند - روسیه تماشا کردیم. جاتون خالی روسیه هلند رو که نابود کرد هیچ ، بروبچ هم مارو نابود کردن. از اول بازی یه چشمم خواب بود یکی بیدار. هر دو دقیقه یک بار منو از خواب بیدار می کردن. آخرش مجبور شدم وسط نیمه برم یه دوش بگیرم که خوشبختانه دیگه...
-
شریعتی و استفاده کنندگان آن
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 13:20
امروز سالروز مرگ دکتر شریعتی است. حیف ام اومد چیزی ننویسم چراکه زمانی زیاد دوروبر گفته ها و نوشته هاش می چرخیدیم. داشتم روزنامه همشهری رو می خوندم دیدم که از دو چنبه کاملا متفاوت درباره اش صحبت شده. سال گذشته هم در همین روز داشتم تو تاکسی می رفتم دیدم یه روحانی داره از جهتی دیگه درباره اش صحبت می کنه که اتفاقا دقیقا...
-
دمپایی
شنبه 25 خردادماه سال 1387 14:28
یه خبر جالب امروز شیندم که به علت پوشیدن دمپایی در محل کار برام نامه ای مبنی بر بی انضباطی در پرونده ام درج کرده اند. چه قدر خوشحال شدم که حداقل یه کسی هست حواصش هست کی با انظباط کی بی انضباطه، البته نمی دونم این معاونی که صبح میاد کارت می زنه می ره، ظهر میاد نهار می خوره کارتشو می زنه می ره خونه چقدر باانظباطه. صبح...
-
ما و بی برقی
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 14:22
این روزها بیشتر وقت ها برق می ره ، داریم بازی نگاه می کنیم یه دفعه برق می ره، داریم اخبار گوش می دیم برق می ره . چه خبره خدا می دونه زمستون گاز نداریم تابستون برق. تو زمستون ترکمستان گاز نمی ده حتما تو تابستون عراق برق نمی ده. از صبح تا حال بیشتر از 100 نامه فرستادم که خدا می دونه کی رو به کجا فرستادم. فکر کنم بعدا...
-
یک روز عادی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 11:17
امروز حکم جدیدم رو برا سال جاری آوردن . از صبح دارم فکر می کنم با این نرخ تورم و این درصدی که اضافه شده چطور باید معادله چند مجهولی رو حل کنم. از صبح داریم می خندیم نمی دون چرا این روزا اینقدر می خندیم. این همکارای من این روز ها همه فیلم شدن. نمی دونم از سرخوشی شونه یا زده به سرشون؟ یه چیزه دیگه هم امروز اومد که...
-
بعد از تعطیلی ارتحال
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 07:01
امروز یکشنبه، نمی دونید با چه انزژی امدم سرکار. آماده ام تا زیر بار کارهای عقب مانده له شم.
-
روز وسط تعطیلی
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1387 13:12
امروز تو اداره مثله گورستان شده.هیچ کس نیست غیر منو همکارم. تو طبقه ما از صبح غیر از ما دوتا یه کاراموز خودمون بعلاوه ریئس که اون هم از صبح ندیدمش کس دیگه ای رویت نشده است الان که فقط ما دوتا هستم. به خاطر حضورمون در این روز کاملا مفید برا خودمون دو تا اسم با حال انتخاب کردیم که چون نمی خوام فاش بشن و بقیه ازشون...
-
امروز، یک روز قبل از سالگرد ارتحال
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 12:09
از دیروز صبح اینترنت قطع شده و همه برو بچ استخوانهاشون درد می کنه. وقتی تو اداره راه می ری می بینی همه سرگردونند و یه چیزی کم دارن. به نظر شما تو یک اداره دولتی کارمندان با اینترنت چیکار دارند؟ امروز از صدقه سر قطعی اینترنت با چندتا از همکاران یه بحث جدی داشتیم در مورد برگزاری کنفرانس کامپیوتر، همه چیز از توش در اومد...
-
نفت و گاز مردم مسجدسلیمان
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 12:52
در صدمین سال کشف نفت و پس از آن گاز در شهر مسجدسلیمان که موجب استفاده وسیع همه ایران و حتی جهان بخصوص انگلیسی ها از این نعمت خدادادی شد، بالاخره خود مردم بیچاره مسجدسلیمان هم صاحب گاز تسفیه شده شدند. تبریک می گم به این همه حقوق شهروندی که در این کشور رعایت می شود.
-
نوروز 87
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 07:18
-
برف میاد
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 09:44
بعضی وقت ها یه چیزهایی آدم رو می کشه به وبلاگی که تصمیم گرفتی دیگه توش ننویسی. امروز از اون روزهاییه که کمتر مثلش پیش میاد.برف سنگینی که از دیشب شروع شده هنوز داره میاد و به نظر میاد که قصد بند اومدن نداره .(اگه تلفن ها بذارن یه دو خط دیگه می نویسم) همکارام هم هنوز نیومدن. فکر کنم همشون امروز مرخصی هستند.(الان بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 15:31
خیلی وقت ها آدم دلش می خواد خیلی چیزها بنویسه ولی امان از دست واقعیت ها.
-
تعطیلی دفترچه خاطرات بزهای من
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 09:41
با پوزش از همه دوستان، چون این دفترچه خاطرات توسط بزهایم کشف شد، این آخرین یادداشت در آن خواهد بود.
-
یک سوتی باحال:
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 17:24
دیروز صبح اول وقت راه افتادم بیام سرکار.(ساعت 11:30) . آقا ما اومدیم 10 دقیقه ای منتظر تاکسی ایستادیم. وقتی حسابی کلافه شدم یه ماشین اومد ما هم برخلاف همیشه که قبل از سوار شدن جیبهامون رو چک میکنیم، جنگی سوار شدیم. پرایدیه هم کولر رو روشن کرده بود ما هم که بعد از اون همه انتظار تو آفتاب تازه یه جای خنک پیدا کرده...
-
شریعتی
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 19:26
دیروز سالمرگ دکتر علی شریعتی بود همون مردی که تا امروز من یکی نفهمیدم کی طرفدارش و کی دشمنشه. وقتی دانشجو بودم خیلی آدما از طیفهای مختلف دیدم که سنگ شریعتی رو به سینه میزدند. تعداد زیادی از کتابهاش رو هم خوندم حتی نقدهایی که بر بعضی از گفتههاش شده بود رو هم خوندم تا امروز هم که دارم اینجا مینویسم هنوز نفهمیدم...
-
دیار من
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 19:45
صدمین سال تولدت مبارک همه را خوشبخت کردی و ما را بدبخت هروقت به دیدنت میآیم بر تنم رسوب نفسهایت مینشیند. در تنم ویرانی و ریزش خاطراتت و در روحم رنجش ناملایمات روزگار همیشه و همیشه تاریخ برای من و همه دوستدارانت باقی خواهد ماند همچنان بمان ایستاده و پابرجا تا ببینم و ببیند و ببینند.
-
درباره بزهای من
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 18:20
خب به نظر میرسه بز کامپیوتری هم داره بساطشو جمع میکنه و از اینجا میره. کمکم تعداد بزهام دراین شهر بیوفا داره به صفر میرسه در واقع از اون گله دیگه چیزی نمونده. شاید هرکی تو زادگاه خودش راحتتر بتونه زندگی کنه بز زیستشناس خوشبختانه کارش درست شد و غیبتش بخشیده شد. اومدنش حداقل این حسن رو داشت که بعد از چند ماه...
-
روزنامه
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 18:01
خسته نشدهام ولی ذهنم هیچ چیزی ازش بیرون نمییاد. احساس میکنم اون طراوت قبلی که داشتم داره تو وجودم از بین میره. فکر میکنم باید به یک مسافرت چند روزه برم که به هیچ چیزی فکر نکنم. مثلا یه کوله پشتی بردارم برم تو ییلاقهای السالم و تالش یا دامنههای زردکوه که دست هیچکس بهم نرسه. شدم عینهو این پیرمردا که وابستگی شدید...
-
مشهد
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 18:03
همین الان دوتا بلیت جور شد برا مشهد ولی من چون امشب و فردا مهمان دارم نمیتونم برم اگه دیروز بهم میگفتن میتونستم برنامههای مهمونام رو جابجا کنم. ولی دیگه نمیشه. شاید هم بهونه است. نمیدونم . . .
-
جمعه
شنبه 12 خردادماه سال 1386 16:25
بهترین کاری که میتونی انجام بدی اینه که به هر جون کندی که باشه خودت رو به شیر دستشویی برسونی، دو مشت آب سرد به صورتت بزنی بعد بدون ایکه به هیچ چیز دیگهای فکر کنی لباسهاتو بپوشی و بزنی بیرون. همینکه پاتو گذاشتی تو کوچه بردی وگرنه تمام روزتو هدر دادی حتی اگه فرداش مهمترین امتحان زندگیات رو داشتی باشی. حتی اگه خودت...
-
تلفن
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 15:29
دیشب دیگه پای تلفن خوابم نبرد ولی بجاش امروز تا 10/30 خواب بودم بنابراین حدود 20000 تومان ضرر کردم.
-
داستان بز آماری
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 19:23
به نظر میرسه که بز آماری با این عاشق شدنش دچار چالش بزرگی با خانوادهاش شده. از قرار معلوم مادرش (مثل همه مادرهای دیگه که وقتی پسرشون سرخود دختر مورد علاقهاش رو انتخاب میکنه و بعد به اون میگه) از انتخاب پسرش خوشش نمییاد و تصمیم میگیره خودش یک دختر خوب برا پسرش پیدا کنه بنابراین دوره میافته تو همسایهها و فامیل...
-
روزنامه
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 18:43
دیگه واقعا تصمیم گرفتم از شرکت برم حداقل خودمو پاره وقت کنم و بیشتر وقتم رو یک جای دیگه باشم. به خصوص که این آخر ماهی کفرم رو در اوردن. تازه فهمیدم که همه سال گذشته اضافه کارام نصفش دودر میشد. به نظر میرسه بز زیست شناس کارش به گیر خورده. دفترچه آماده به خدمتش که اومده براش غیبت زدن. مجبوره بیاد بره در موردش صحبت کنه...