خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

شریعتی و استفاده کنندگان آن

امروز سالروز مرگ دکتر شریعتی است. حیف ام اومد چیزی ننویسم چراکه زمانی زیاد دوروبر گفته ها و نوشته هاش می چرخیدیم. داشتم روزنامه همشهری رو می خوندم دیدم که از دو چنبه کاملا متفاوت درباره اش صحبت شده. سال گذشته هم در همین روز داشتم تو تاکسی می رفتم دیدم یه روحانی داره از جهتی دیگه درباره اش صحبت می کنه که اتفاقا دقیقا نقطه مقابل یکی از مباحث امروزی در همشهری بود.
همیشه یک نکته ای که برام جالب بود در مورد شریعتی این بود که هرکی و از هر قماشی می تونست سنگشو به سینه بزنه حالا می خواد روحانی باشه یا دانشجو یا مارکسیسم یا و هر کس دیگه ای .
برای خود من ولی همیشه نثر و روش نوشتن شریعتی جالب بود. هروقت کتاب کویر رو می خوندم واقعا حس جالبی داشتم از ترکیب کلمات و چیدمانشون باهم واقعا آدم تعجب می کنه.
هر چند خودش گفته که کویر جای گذر است ولی بیشتر اونایی که کویر رو می خونن واقعا توش گیر می کنن.

"سرمایه ماورائی هرکس به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد""

دمپایی

یه خبر جالب امروز شیندم که به علت پوشیدن دمپایی در محل کار برام نامه ای مبنی بر بی انضباطی در پرونده ام درج کرده اند. چه قدر خوشحال شدم که حداقل یه کسی هست حواصش هست کی با انظباط کی بی انضباطه، البته نمی دونم این معاونی که صبح میاد کارت می زنه می ره، ظهر میاد نهار می خوره کارتشو می زنه می ره خونه چقدر باانظباطه.

صبح که داشتم می امدم سرکار یکی از بچه های دوران دانشجویی رو بعد از شش سال دیدم (بهش می گفتیم دکتر). جالب بود روبروی هم نشسته بودیم و حدود 5 دقیقه داشتیم تو چشای هم نگاه می کردیم ولی شک داشتیم که همدیگه رو می شناسیم، آخه خیلی چاق شده بود واز نظر من زیاد قابل تشخیص نبود. اما اینکه من از نظر اون چقدر تغییر کرده بودم نمی دونم. بعد از 5 دقیقه دیدم لبخند شکاکی کنار لبش نشسته فهمیدم خودشه و اشتباه نکردم. خلاصه تو 20 دقیقه کلی با هم گپ زدیم.
باید برم نهار بخورم.

ما و بی برقی

این روزها بیشتر وقت ها برق می ره ، داریم بازی نگاه می کنیم یه دفعه برق می ره، داریم اخبار گوش می دیم برق می ره . چه خبره خدا می دونه زمستون گاز نداریم تابستون برق. تو زمستون ترکمستان گاز نمی ده حتما تو تابستون عراق برق نمی ده.
از صبح تا حال بیشتر از 100 نامه فرستادم که خدا می دونه کی رو به کجا فرستادم. فکر کنم بعدا گندش درمیاد
امروز اینجا همایش هم هست و تو این هرو ویر دم به دم میان سلام و علیک می کنند باید بشینی صحبت و خوش و بش هم بکنی. خلاصه این روزها روزهای شلوغی داریم.