خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

تعطیلی دفترچه خاطرات بزهای من

با پوزش از همه دوستان، چون این دفترچه خاطرات توسط بزهایم کشف شد، این آخرین یادداشت در آن خواهد بود.

یک سوتی با‌حال:


دیروز صبح اول وقت راه افتادم بیام سرکار.(ساعت 11:30) . آقا ما اومدیم 10 دقیقه ای منتظر تاکسی ایستادیم. وقتی حسابی کلافه شدم یه ماشین اومد ما هم برخلاف همیشه که قبل از سوار شدن جیب‌هامون رو چک می‌کنیم، جنگی سوار شدیم. پرایدیه هم کولر رو روشن کرده بود ما هم که بعد از اون همه انتظار تو آفتاب تازه یه جای خنک پیدا کرده بودیم، همه چی یادمون رفت همینکه اومدیم میدون تختی و خواستم پیاده شم. دست کردم تو جیبم،‌
بْـلـــــــــــــــــــــــــــــه جیب ما خالی بود. تازه یادم اومد که وقتی پیرهنم رو عوض کردم یادم رفت کارت عابر بانکم بعلاوه هرچی پول نقد تو جیبم بود بردارم و بدین ترتیب ما ضایـــــــــــــع شدیم اساسی. حالا من چهارتا کارت عابر بانک دارم که معمولا یه مقداری پول ته هر کدومشون هست.(خب باشه مگه به راننده تاکسی می‌شه گفت بایست تا برم از بانک پول بردارم بیارم. از کجا معلوم که عابر بانک‌ها سالم باشند. کار نکردن اینها که یک چیز عادی حساب می‌شه) از قضا کیف پولم هم همراهم بود ولی جز چند تا کارت بی‌خود چیز دیگه‌ای توش نبود.
همه جیب‌های دیگه‌ام رو هم گشتم ولی دریغ از یک ریال. نمی‌دونم چرا دیروز هرچی پول داشتم تو یک جیبم بود.
خلاصه با کمال شرمندگی به راننده گفتم که من پول نقد همراهم نیست. اونم گفت خب من هیچ کاری نمی‌تونم بکنم و زورکی مارو بخشید. امیدوارم یک روز دیگه به تور هم بخوریم از خجالتش دربیایم.
البته قبلا هم از این اتفاقها افتاده بود برام ولی او مال زمان جوونی و عاشقی بود نمی‌دونم چرا حالا این اتفاق افتاد.

فکر می‌کنم در بین خوانندگان زن 30 تا 40 سال گذشته تنها هایده و مهستی برای من صداهای ماندگاری خواهند داشت(البته اول هایده وبعد مهستی). هایده که سالهاست خاموش شده مهستی هم دیروز در 61 سالگی درگذشت. روحش شاد. این آهنگ رو هم به یاد اون گذاشتم.