خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

کنکور

الان دو روزه که نتایج کنکور اومده ولی من نرفتم نتیجه‌ام رو ببینم. شاید اصلی‌ترین دلیلش ا ین باشه که می‌دونم امسال حتی شبانه هم قبول نمی‌شم. شاید هم دلیلش ا ین باشه که شماره داوطلبی‌ام رو گم کردم.

امروز روز خوبی بود، حداقل از نظر کاری. بلاخره یک روز در سال 86 اومدم سرکار و بعدازظهر راضی دارم می‌رم خونه.
دیشب استاد عشق ( داستان زندگی پرفسور حسابی) رو خوندم. اگه از طرز نوشتن و روایت داستان در کل کتاب که از زبان پسرش ایرج روایت می‌شه و بوسیله یکی دیگه احتمالا نوشته شده ، بگذریم (چون زیاد خوشم نیومد.) فکر می‌کنم هر دانشجویی بهتره برا یک بار هم که شده این کتاب رو بخونه دلیلش رو هروقت خوندش، خودش متوجه خواهد شد.


پ.ن: دو خط بالا صبح نوشته شده و باقیش بعدازظهر نوشته شده است.

روزنامه

الان می خوام روزانه‌ام رو بنویسم فکر که می‌کنم می‌بینم امروز از صبح که اومدم فقط به فکر چکی هستم که باید شنبه پاسش کنم . البته به نظر می‌رسه که مشکلی برای پاسش ندارم و همه‌چی حله ولی باز هم استرس دارم. معلوم نیست که روز شنبه این پولی که باید برام حواله بشه می‌شه یانه یعنی بانک مشکلی پیدا نمی‌‌کنه که پول ارسال نشه، هرچند تا حالا هیچ مشکلی پیش نیومده و همیشه بانکها کارشون رو درست انجام دادن. البته می‌دونم که در نهایت می‌تونم به اونی که چک دستشه زنگ بزنم و بگم که چک رو یه روز دیرتر ببره بانک. ولی مشکل اینه که من نسبت به همه چی شک کردم اونقدر مدیریت کشکیه که آدم نسبت به کارهای قطعی هم شک می کنه کی می‌دونه تا شنبه دولت محترم چه تصمیمی برا مملکت گرفته. این اواخر هم ریئسش داره سوتی های وحشتناک تری می‌ده
این جور که تو خبرها خوندم قراره از خیر جزیره ابوموسی بگذره. امیدوارم که درست نباشه خبرش. ولی از این آدم هرچی که بگید برمی‌یاد.

دیروز داشتم با بز حفار که تو عید مزدوج شده (فقط عقد کرده) صحبت می‌کردم. می‌گفت موبایل خودش، موبایل خانومش و تلفن خونه خانوش هرسه به دلیل بدهی‌(از نوع خیل زیادش) قطع شدن. با خودم فکر می‌کنم تو این شرایط چه جوری با هم ارتباط دارند (با توجه به فاصله 1000 کیلو متری که با هم دارند) . جالبه که وضع کامپیوتر خودش هم خرابه چون میپرسید hard جدیدی که خریدی ، Main board نمی شناسش. دلم می‌سوزه، بیشتر برا خانومش تا خودش

فردوسی

امروز روز بزرگداشت فردوسی است.
خدا رو شکر که هنوز کسی پیدا نشده سند مالکیتش رو به نام خود بزنه.
خدا رو چی دیدی شاید چند ساله دیگه که بازیهای جام جهانی تو افغانستان برگزار شد، اونجا شاهنامه رو به نام خودش ثبت کرده باشند

امروز اون کاری که مدتها دیونه ام کره بود رو موقتا گاذشتم کنار. آخیش راحت شدم . . . .