خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

چرا نمی توانم بنویسم

می خوام بنویسم ولی
حس نوشتنم را غریبه ای با خود به دوردستهایی که دست من هرگز و در هیچ شرایطی به خاطر دوری راه و سختی مسیری که از راه های صعب العبوری که در میان کوه های خشن و استواری که اجازه حرکت و گذشتن را به هیچ انسان بی اراده ای که برای کوچکترین خواسته های خود تلاش نمی کند ، را نمی دهند می گذرد ، برده است

Image and video hosting by TinyPic

حکایت من و تلویزیون و آخر هفته که گذشت

آخر این هفته که گذشت واقعا از اون آخر هفته هایی بود که هیچ کار مفیدی نکردم . حتی به خودم زحمت ندادم دو ساعت برم بیرون بگردم لاقل خستگی یک هفته کد لگد کردن از تنم بیرون بره
عین معلولا دو روز تمام تپیدم تو چهار دیوار آپارتمان 50 متری و عین دیونه ها ذل زدم به تلویزیون .
اون هم هر چی اراجیف بود بار من کرد و من هم که از جنس آدم های معتاد به تلویزیون هستم هی این کانال و اون کانل از شبکه اول تا پنج رو n هزار با چرخیدم از اخبار گرفته تا برنامه کودک و برنامه فیلم های مستند و فیلمهای تکراری که هر کدوم رو هزار با دیده ام ، همه رو از نو یک بار دیگه دیدم تازه روم هم کم نشد .
من دیونه رو بگو که عین خلها چسبیدم که آقا چون ماهواره وقتم رو می گیره من نمی خرم . آخه یکی نست بگه الاق تو که روزی بیست ساعت تلویزیون نگاه می کنی اون هم از نوع داخلی و هر هفته هم برنامه های هفته قبل رو نشون می ده وقتت رو هم که حروم می کنی لاقل یک رسیور بخر که اقلان یکمی زبانت بهتر شه ، لاقل تو که وقتتو می کشی، برنامه های تکراری نگاه نکنی .
نمی دونم فیلمهای نصفه نیمه و سناریو عوض شده نگاه نکنی که اگه جایی درباره فیلم پرسیدن تو قصه حضرت یوسف رو روی فیلمهای شارلون استون تعریف نکنی
از حکایت تلویزیون که بگذریم و به آخر هفته برگردیم . حسن آخر هفته گذشته این بود که چند تا از برو بچ اومدن خونه و بعد از مدتها چند تایی شون رو که خیلی وقت بود ندیده بودیم ، دیدیم
جاتون خالی دیشبی با بز شیمی دان نشستیم چراغ خاموش عین این این خانومهای شصت ساله که از وراجی هیچ خسته نمی شن تا ساعت 4 صبح ور زدیم و از قدیم پته هر چی و هر کی که بود ریختیم رو آب . از مزیتهای وراجی های دیشب به روز شدن یه سری از اطلاعاتم بود که یه کمی قدیمی شده بودن.
در کل خوب بود . و برا چند تا از بزها هم جفتهایی پیدا کردیم.

ولی دیشب این بز شیمی دان اینقدر گیر داد که من بهش گفتم دلم کجا گیر کرده . البته خودش هم گفت ولی امیدوارم جایی لو نده
به هر حال
Image and video hosting by TinyPic

یادداشتی برای تولد بز مدیر خودم و معرفی 2 وبلاگ

امروز از اون روزهایی بود که کاملا به بطالت گذشت . از صبح برای با n امین بار اومدن پارتیشن ها رو درست کنن با دریل و چکش و سنجت هاشون مخمون رو تو هاونگ ریختن هی کوبیدن
اینترنت هم قربونش برم عین آدم سکته ای یک دقیقه هستش دقیقه بعد نستش بعد کلی از کمک نفس و شک دوباره یواش یواش پیداش میشه . از اون بدتر هم blogsky هستش که باید کلی التماسش کنی تا یه صفحه رو برات باز کنه .
خلاصه از صبح داریم تو شرکت ول می گردیم . کار هم بگی نگی نیست که انجام بدم . چند تا کار چند دقیقه ای بود که به عنوان سرگمی و تفریح مابین وب گردیهام انجامشون دادم .
. . . .
یه غرفه تو جیتکس گرفتیم قراره مدیر ما و مدیر بازرگانی برن دبی و ما هم امروز داشتیم رو تست نرم افزارها کار می کردیم . خوشبختانه بچه از قبل خوب کار کردن به همین خاطر این روزها زیاد اذیت نمی شیم.
این از کار امروز ما . امروز تولد یکی از بزهای باحال منه ، بز مدیر کامپیوتری از این جهت مدیر کامپیوتری که لیسانسش رو کامپیوتر خونده ولی فوقش رو داره مدیریت می خونه،
جدیدا هم به جمع وبلاگ نویسان پیوسته . یه وبلاگ تخصصی که در اون بیشتر مطالب مدیریتی و بعضی وقتها سیاسی می نویسه. این سیاسی نوشتنش هم تو ذاتشه.
وبلاگش اینه: http://endlessway.persianblog.com

امروز با وبلاگ یکی دیگه از دوستای گلم آشنا شدم که اون هم در زمینه کارآفرینی فعالیت می کنه . رشته تخصصی خودش هم کار آفرینیه ، فوق لیسانس کارآفرینی دانشگاه تهران می خونه
این هم وبلاگ اونه :
http://zba.blogfa.com
این هم از امروز ما
اگه بجه ها قراری بزار امروز می ریم الواتی