خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

معادله امروز

احتمالا امروز روز جالبی خواهد بود. از یک طرف اداره برنامه افطاری داره و دعوت کرده که همکاران شرکت کنند. از طرف دیگه تعدادی از بزها قرار گذاشتن تو دانشگاه جمع شن بعد از مدتی همدیگه رو ببینند. از طرف دیگه یکی دیگه گیر داده باهاش برم جمهوری گوشی نوکیا 30 هزارتومانی نو بخرم،البته نمی دونم همچین گوشی ای وجود خارجی داره یانه. از طرف دیگه با صاحب خونه قرار گذاشتم ساعت 6 بعدازظهر بریم بنگاه قرارداد رو نهایی کنیم. جالب اینه که همه اینها بعدازظهر و در ساعات خاصی هستند. اما نکته خیلی جالب اینه که خودم قراره یکی دیگه که خیلی هم مهمه رو افطار دعوت کنم. 

تاظهر وقت دارم این معادله رو حل کنم که آیا جواب داره یا نه. اگه داره کدوم جواب ها قابل قبول هستند کدوم نیستند.

روزنوشت

این روزها اوضاع زیاد بد نیست. ماه رمضان به نیمه راه رسیده. کار زیادی تو اداره انجام نمی دیم. 

برنامه مطالعه کم و بیش سرجاش هست البته دو تا بیشتر نیستیم و بقیه جا خالی  کردند. 

رمان "هزاران خورشید تابان" رو هم بالاخره خوندم. دوباره همون مشکلات و مصیبتهای مردم افغانستان و البته با چاشنی یک داستان عاشقانه. به نظر خودم بادبادک باز داستانش قشنگتر بود ولی  هردوشون در خورد کردن اعصاب خواننده روی همه رمان های دیگه رو کم  کرده اند. 

بالاخره بعد از کلی خستگی خونه رو جابجا کردم هرچند هنوز هم مقادیری از کاراش مونده و دیگه حوصله هیچ کاری رو ندارم ولی باید این چند تا تیکه رو هم جابجا کنم. انصافا خونه خیلی کثیف بود و مستاجر قبلی در کثیف کردنش هیچی کم نگذاشته بود. 

دارم برای عید فطر اگه خدا بخواد برنامه ریزی کارای خیری رو انجام می دم. تا ببینیم خدا چه خواهد. 

کار ترجمه کتاب هم فعلا بخاطر تنبلی من و همراه بی نتیجه مونده. باید ببینم این رو کی تموم می کنم. 

روز نوشت

امروز  چهارشنبه دومین روز ماه رمضان. این روزها بد نمی‌‌گذره صبح ساعت ۹ میاییم سرکار بعدازظهر ساعت ۱ هم می ریم خونه تقریبا کاری نمی کنیم. با دو سه تا از همکاران هم قرار گذاشتیم روزی ۲ ساعت ریاضی بخونیم. دیروز اولین جلسه بود که زیاد هم بد نبود. یکی شون که مثل همیشه خودش رو قاطی کرد ولی در عین حال حضورش رو اختیاری کرد چون قرار گذاشتیم هر جلسه یکی بشه استاد. البته این برنامه فعلا قرار فقط تو ماه رمضان اجرا بشه چون این ماه یکم وقتمون آزادتره. 

سمینار سراسری  کامپیوتر که قرار بود برگزار کنیم فعلا به خاطر بودجه و اجازه مدیرعامل دودر شده. شنیده هایی هم هست که چندنفری دارن زیرآبی می رن که نزارن برگزار شه. این که چه آسیبی به اونها می‌رسونه البته هنوز مشخص نیست. 

هفته بعد باید جابجا شم ولی هنوز نه صاحب خونه فعلی پول رو داده نه مستاجر خونه جدیده بلند شده. برنامه ای هم من هنوز براش ندارم. 

یه چیز جالب هم اینکه هفته پیش رفتم ماموریت یکی از استانها. برنامه‌ریزی‌اش هم از یک ماه پیش انجام شده بود چند روزه که دارم می گردم هیچ برگ ماموریتی برام صادر نشده فعلا ۹۰ هزار تومن پول بلیط هواپیما تو هواست (هرچند اداره این پول رو پرداخت کرده ولی فکر کنم اگه برگش پیدا نشه باید از جیب مبارک پرداخت کنم) جالب  اینه که تو اون استان هم همه می دونستند و کلی هم پذیرایی کردن . نکته جالب تر از هم اینه که اداره خدمات بلیط‌هاش رو خودش گرفته اما با کدوم مجوز خدا می‌دونه.  

همین