خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

من و وبلاگ نویسها

بابا چرا اینقدر دنیا رو سخت می گیریم . مگه قراره چند سال عمر کنیم که برا دو ریال پول برادر رو به جون برادر می اندازیم
به خدا دنیا ارزش این همه سخت گرفتن و نمی دونم بد گفتن و از این چیزها رو نداره . هر آن ممکنه عزارئیل سر برسه و جان نازنین رو از کالبد خاکی بیرون بکشه و ما را با هزار کار کرده و نکرده به گورستان روانه کنه. وقت هم نیست که بیایم ملت رو پیدا کنیم که از خودمون راضی کنیم . خوب نیست این کارا . نکن خوب نیست
آنچه بالا نوشتم جواب نوشته هایی بود از وبلاگی که معمولا می خونم ولی تو پست آخریش دیگه عصابم رو خورد کرده و به گفته خودش برای چیز بی ارزشی (البته به نظر من بی ارزش ) با شوهر بیچارش جنگ جهانی راه انداخته بود . خوبه این وبلاگها هستند که آدم می تونه چیزهایی رو در باره خانمها بخونه و تجربه کنه که تو هیچ مدرسه جادوگری هم نمی شه یاد گرفت.

از این چیزها که بگذریم . می رسیم به اوضاع خودمون که زیاد تعریفی نداره .
این چند وقته اینقدر تیبل شدم که از دست خودم اعصابم خورده اساسی . نمی دونم باید چکار کنم که کمی از این تنبلی در بیام .
کارم شده فقط اومدن شرکت و بعدش رفتن خونه و به عبارت دیگه خوردن و کار و خوابیدن . دیگه حتی حوصله ولگردی هم ندارم .
با ید هر طور شده یه برنامه تفریحی برا خودم جور کنم بلکه کمی از رخوت دربیام

بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خود و الواتی توی جمهوری و پاساژ علاء الدین یه گوشی خریدم و چند روزی هم میشه که وقتم رو با اون تلف می کنم . این هم یه جور وقت کشیه دیگه.

امروز یکی از همکارا وبلاگ جدیدی معرفی کرد که فکر کنم از این به بعد بعضی وقتها بخونمش. چند تا از پستهاشو خوندم که به نظرم جالب بودن.
یک نکته ای که جدیدا پی بردم اینه که به نظر می رسه در مبحث وبلاگ نویسی هم خانمها از آقایون پیشی گرفته باشند. چون هر چه وبلاگ به من معرفی می شه همه نویسندهاشون خانمها هستند.
شاید هم نویسنده ها آقایونی هستند که به نام خانمها شناخته می شوند. حتی در مبحث طنز پردازان سیاسی هم خانمها حضور فعال دارند کاری حداقل من کمتر از خانمها دیده ام .
در این مورد هم امیدوارم خدا به خیر کنه.

خب از آنجا که برنامه شمال آخر هفته که قرار بود با بز شیمی دان بریم هم توسط وی دودر شد من احتمالا باید این آخر هفته در کنج عزلت سر کنم . شاید هم برای خودم برنامه ای چیدم
حداقل فعلا برنامه ای نیست و آزادم باقیش خدا کریمه