خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

نامزدی

این روزها اینقدر اتفاق‌های زیادی افتاده که فرصت نوشتن نیست.

برنامه‌های نامزدی بالاخره بعد از کلی اینطرف اونطرف کردن و به خاطر فاکتورهای خیلی زیادی که مطرح شد، از تهران به اصفهان انتقال یافت. اگه مشکل خاصی پیش نیاد احتمالا همون 2 هفته دیگه فعلا  قرارها گذاشته شده است. ما که فعلا مشکل عموها و خاله ها حل شده، مشکل فضا هم برطرف شده است، فقط مشکل اینجاست که من باید برم اصفهان.

دیشب هم رفته بودم خسی‌آباد با خانواده محترم هماهنگی‌های آخر رو انجام بدم ولی باباش یه قسمتی‌اش رو نگه داشت، گفت بعدا صحبت می‌کنم و مارو نگران کرد.من هم فعلا نگران منتظر می مانم.

فعلا هم تو اداره اینقدر کارا زیاد شدن که فرصت هیچکاری نیست. خیال دارم دوشنبه یه ماموریت دوروزه برم اصفهان هم کارای اداری رو انجام بدم و هم کارای هماهنگی مراسم رو انجام بدم، البته این به شرطیه که مهندس راضی بشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
غول چراغ شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ http://arghavaani.blogsky.com

سلام وقت بخیر

حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار

مبارک باشه ... به پای هم پیر بشین ... با خوشی و سلامتی.

رد می شدم گفتم سلامی کرده باشم!

تازه سختی‌ها! (البته شیرین‌هاش بیشتره) شروع می‌شه و یه کمی نمک که لازمه‌ی زندگی هست:) ... موفق باشی.



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد