این روزها اینقدر اتفاقهای زیادی افتاده که فرصت نوشتن نیست.
برنامههای نامزدی بالاخره بعد از کلی اینطرف اونطرف کردن و به خاطر فاکتورهای خیلی زیادی که مطرح شد، از تهران به اصفهان انتقال یافت. اگه مشکل خاصی پیش نیاد احتمالا همون 2 هفته دیگه فعلا قرارها گذاشته شده است. ما که فعلا مشکل عموها و خاله ها حل شده، مشکل فضا هم برطرف شده است، فقط مشکل اینجاست که من باید برم اصفهان.
دیشب هم رفته بودم خسیآباد با خانواده محترم هماهنگیهای آخر رو انجام بدم ولی باباش یه قسمتیاش رو نگه داشت، گفت بعدا صحبت میکنم و مارو نگران کرد.من هم فعلا نگران منتظر می مانم.
فعلا هم تو اداره اینقدر کارا زیاد شدن که فرصت هیچکاری نیست. خیال دارم دوشنبه یه ماموریت دوروزه برم اصفهان هم کارای اداری رو انجام بدم و هم کارای هماهنگی مراسم رو انجام بدم، البته این به شرطیه که مهندس راضی بشه.
سلام وقت بخیر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
مبارک باشه ... به پای هم پیر بشین ... با خوشی و سلامتی.
رد می شدم گفتم سلامی کرده باشم!
تازه سختیها! (البته شیرینهاش بیشتره) شروع میشه و یه کمی نمک که لازمهی زندگی هست:) ... موفق باشی.