خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

مهمان ناخوانده

الان ساعت ده شب شده و من نشسته ام پای تلویزیون و دارم شب بخیر مجری اخبار شبکه دو رو گوش می دم.  

20 دقیقه پیش زنگ در به صدا در اومد. ایفون رو برداشتم یکی از پشت ایفون می گفت اگه منو ببینید می شناسید. من در رو باز نکردم بعد از چند بار اسرار که در رو باز کردم اومد بالا دیدم نه اون منو می شناسه و نه من اونو می شناسم. یه کیف هم تو دستش بود که تابلو مشخص بود از راه اومده و جایی رو هم نداره بره. گفت که با ساکنان قبلیه این خونه آشنا بوده ( در واقع خودش مستاجر سه سال پیش این خونه بوده) و قبلا می اومد اینجا.  

من دعوتش کردم بیاد تو چون مطمئن هستم جایی دیگه ای رو نداره که بره . الان هم کنارم نشسته و داره تلویزیون تماشا کنه.  

فهمیدم دانشجوی کارشناسی ارشد مکانیک دانشگاه شریفه که باید چند روز دیگه از تزش دفاع کنه و اومده کارای آخرش رو انجام بده 

خب این هم از مسائل اجاره خانه دانشجوییه دیگه و البته داشتن دل رحیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد