خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

ماموریت خوزستان

بالاخره ماموریت خوزستان رو هم رفتیم و اومدیم. سه‌شنبه ظهر به ما زنگ زدند که بلیط برا همین امشب OK شده. من هم مجبور شدم با عجله وسایلم رو جمع کنم و برم. خوبی‌اش اینه که من معمولا سبک مسافرت می‌کنم، یه کیف کوچیک مسافرتی بیشتر بارم نیست. خلاصه خوزستان هم خوش گذشت. یک روز تو مرکز بودم. یک بررسی کوچیک کردم و تا بعدازظهر موندم. بعد از بازی پرسپولیس و ابومسلم هم رفتم M.I.S . 

تقریبا همه‌جای اهواز رو یادم رفته بودم می‌خواستم برم تا ترمینال همون همکارم که تو مرکز بود، رسوندم. هیچ کدوم از بروبچ رو هم فرصت نشد ببینم. فقط با ژولی‌پولی تلفنی صحبت کردم و مانی رو هم گفتم برگشتن می‌رم سراغش.

ولی دو روز رفتم خونه، هرچند که مثله همیشه قسمتی از خونه‌هارو خراب کرده بودن و داشتن درست می‌کردن و بزور جای خوابیدن پیدا می‌شد ولی خوش گذشت. برگشتن هم دوساعتی رفتم خونه مانی. از پارسال همین موقع‌ها که ازدواج کرده بود، فرصت نکرده بودم برم خونه‌شون. خوشبختانه پرواز هم سروقت انجام شد و حدود 2 بامداد روز شنبه من تهران بودم.

دیروز هم به خاطر کم‌خوابی شب قبلش دونگ بودم ولی با این حال چون بقیه ماموریت و مرخصی بودند من مجبور بودم جای همه باشم، هرچند کار زیادی هم انجام ندادم.

امروز هم از 6:30 اومدم سرکار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد