خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

روز کاری در اداره

امروز از روزهایی بود که واقعا برای اداره مفید واقع شدم. از ساعت 9 صبح که اومدم تا همین الان داشتم یک ریز کار می کردم. برنامه مطالعه ریاضی هم امروز برگزار نشدریال هرچند دیروز هم برگزار نشد (دیروز البته دلایل دیگه ای داشت).

این روزها تلفن بازی خیلی زیاد شده. از اینجا به خونه و از خونه به اصفهان، از اصفهان به اینجا و بالعکس. فعلا بازار گرمه. 

فکر کنم تنها کسی که کمتر از همه درگیر کاری که داریم انجام می دیم و کار من هم هست، خود منه. همه در جنب و جوشند غیر از خود من که راحت میام سرکار و راحت تر می رم خونه.

از آنجا که تنبلی در جان و تنم رسوخ تمام کرده، هنوز قسمتی از وسایل خونه در کارتن ها مونده و من نمی دونم منتظر کی نشستم که بیاد بازشون کنه و بالاخره خونه رو سروسامانی بده. تازه جمعه شب هم مهمان دعوت کردم. چه جالب؟!!!!!!!!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ب.ظ http://www.blueboat.blogsky.com

همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها
jaleb bod movafagh bashi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد