خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

بدون کلید هرگز

روز پنجشنبه از سرکار که رفتم خونه کلید خونه رو با خودم نبردم. وقتی رسیدم دم در خونه تازه یادم افتاد که این اتفاق مبارک افتاده جالب اینجاست که یک از دوستام رو هم دعوت کرده بودم. شانس آوردم که قدیما با چندتا دزد و معتاد همخونه و همکلاسی و.... بود که تونستم از روشهای قدیمی درباز کردن اونا استفاده کنم و بعد از اینکه همه همسایه ها رو با سروصدای خودم با خبر که دارم چیکار می کنم، تونستم در رو باز کنم. بگذریم که از شدت عرق خیس خیس شده بودم و مجبور شدم مستقیم برم زیر دوش.
از توفیقات اجباری که نصیبم شد به خاطر داستان کلید نداشتنم، این بود که تا امروز صبح که دوباره اومد سر کار مجبور شدم از در خونه بیرون نزنم( آخه فقط یک دست کلید دارم بدون حتی یک یدکی). از اونجا که دیش ماهواره هم تکون خورده و من هیچ کانالی رو نمی گیرم مجبور شدم همه فیلم های سینمایی همه شبکه های مختلف رو برای چندمین بار ببینم. (مثلا هرشب ساعت 1.5 نصفه شب روزی روزگاری نگاه می کنم جالبه نه!!!!!!!!!)

هلند - روسیه

دیشب به لطف دوستان عزیزی که مهمان ما بودن تا ساعت دو و نیم شب نخوابیدم و بازی هلند - روسیه تماشا کردیم. جاتون خالی روسیه هلند رو که نابود کرد هیچ ، بروبچ هم مارو نابود کردن. از اول بازی یه چشمم خواب بود یکی بیدار. هر دو دقیقه یک بار منو از خواب بیدار می کردن. آخرش مجبور شدم وسط نیمه برم یه دوش بگیرم که خوشبختانه دیگه خوابم نبرد ولی نمی دونم دوش گرفتم به بیدار ماندن ربطی داره یانه
از مزایای دیر خوابیدنم این بود که الان تازه اومد سرکار.
امروز خیال دارم کارای عقب مانده یک سال و نیم قبلم رو انجام بدم مثلا یه سر برم شرکت قبلی، دسته چکم رو بگیرم و از همه مهمتر گواهی نامه رو که بیشتر از یک ساله دودر شده و باید می رفتم شهرک آزمایش یه کارایی می کردم. کی می دونه شاید امروز کاری کردم.