زمستان در راه است
زمان بر ما تازیانه می زند با شلاق شب و روزش
و باز ما نادانسته در زیر تازیانه اش خرد می شویم
درخت اما
ریشه دارد هنوز
و تنفس اکسیژن از فضای خاطره در آن جاری است
می نوشد ریشه هایش از صداقت چشمان گذشته های دور
و رشد خواهد کرد دوباره در رویای شیرین
تو خواهی دید مرا در آینه دل
هر آنکه دوستش داری
نه حالا
نه فردا
که فرداهای دورتر
آن
منم در آینه او
و آنکه من دوستش خواهم داشت
نه حالا
نه فردا
که فردا های دورتر از امروز
تو خواهی بود
در آینه او
------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: کامل شعر در وبلاگ
گور است