خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

یادداشت یک روز کسل کننده

هفته گذشته با تمام سختی هاش تموم شد و من تونستم روز پنج شنبه کمی از کارهای عقب افتاده ام رو جبران کنم
جا تون خالی روز جمعه هم تا آنجا که امکان داشت خوابیدم.
اما امروز
با اینکه همه دیروز رو خوابیدم ولی امروز باز هم زودتر از ساعت 9/30 بیدار نشدمفکر کنم آخر ماه حدود 40 و 50 ساعتی تاخیر داشته باشم
بهر حال بهونه ماه رمضان هست
مثل همیشه می دونستم که اول هفته خلوتی سر کار خواهم داشت ولی امروز دیگه آخرش بود آخه از کل سی و خورده ای آدمای شرکت ده نفر هم نیومده بودن
تازه طبقه پایین که ماهستیم به تعداد انگشتان یک دست هم آدم نبود و عملا شرکت تعطیل بود .
بخاطر همین هم همه امروز کسل کننده بود و هیچ دل و دماغ کار نبود و بیشتر وب گردی می کردم . فرصتی شد تا کلی وبلاگ بخونم
خوب الان هم بعد از این پست برم خونه . آخه هیچ کس احتمالا برا افطار تو شرکت نخواهد بود و اولین باره که از اول ماه رمضان این اتفاق افتاده است
امشب هم شب احیاست باید زودتر برم شاید امشب تونستم برم . شب نوزده که نشد
برا امروز دیگه بسه

یادداشتی برای خودم

توی این چند روزه پوستم کنده شد . شدت کار آنقدر زیاد بوده که شب که می رسم خونه نیم ساعت بعد خوابم
از اول هفته هم غیر از دیروز صبح دیگه هیچ کدوم از سحرها بیدار نشدم . افطار هم همون افطاری سبکی که توی شرکت می خوردم
به خاطر همین هم دیگه امروز از ظهر به بعد کاملا تخلیه بودم . بدیش هم اینه که تا الان که ساعت 7 بعد از ظهره هنوز دارم کار می کنم
چشمام کم مونده که از کاسه دربیاد و بیافته رو میز کارم .
خدایش کار کامپیوتر اون هم برنامه نویسی پوست آدم رو غلفتی می کنه . خلاصه اینها رو گفتم که یه ذره تخلیه شم تا بتونم یه کمی راحتتر بنویسم
امروز صبح قرار بود برم سخنرانی دکتر خسرو پور دانشگاه علامه ولی این کار لعنتی بهمش زد ، خدا می دونه کی دوباره فرصتی پیش می یاد تایکی مثل دکتر خسروپور بیاد و ما هم فرصت کنیم بریم یه چیز جدید از این دنیا یاد بگیریم
سه روزه که می خوام برم یه گوشی موبایل بخرم ولی از در شرکت که بیرون می زنم فقط به فکر رسیدن به خونه ام این هم از این .
از پنج شیبه هفته پیش دیگه فرصت نکردم برم بیمارستان به فامیلمون که تو کماست یه سر بزنم این هم تقصیر کار زیاد این هفته است.
کار ترجمه کتاب هم که از هفته پیش تا حالا مسکوت مانده . نمی دونم با این سرعتی که من در ترجمه این کتاب دارم تا چند سال دیگه ترجمه ش تموم می شه
خلاصه این هفته که هنوز فرداش مونده خیلی سخت گذشت .
بیشتر نمی نویسم هرچند هنوز گفتنی و گله زیاد دارم
می خواستم در مورد بز آمار بنویسم که خیلی خسته ام . بمونه برا یه دفعه دیگه

یادداشتی برای بز دانشمند

امروز داستان بز دانشمند رو بعریف می کنم
این بز از جنس اون بزهای باحاله که تو هر گله ای شاید یکی یا دوتاش پیدا بشه
از خصوصیات بارز این اینهاست : ساکت بودن و عدم چموشی ، سربه زیر بودن ، فقط به راه خود رفتن ، تو کار مردم دخالت نکردن ، عدم عاشق پیشگی که هنر بارز همه بزهای من است
خلاصه از اون جنس بزهای کار درسته
یادم رفت که بگم این بز از اون جهت دانشمند نامیده می شه که خیلی باهوشه و علارغم اینکه کم درس می خونه ولی خیلی خوب می فهمه و تازه هرچی هم می فهمه خیلی دیر فراموش می کنه
به همین خاطر به اون دیکشنری online هم می گن
نمونه بارزش قبولی فوق لیسانسه که فقط یه هفته خوند ولی آخرش هم قبول شد شریف.
یه خبر جالب هم اینکه جدیدا مزدوج شده که من همین جا بهش تبریک می گم و آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگی برا خودش و خانوادش دارم
آلبته بماند که بزرگ کوچیکی سرش نشد و با اینکه دادش بزرگترش هنوز هیچ کاری نکرده است خودش خرش رو از پل گذروند.
خلاصه آدم باحالیه و البته باید باهاش باشی تا این باحالی رو درک کنی چون وقتی ازش دوری هیچ سراغی ازت نمی گیره
و این هم از خصوصیاتشه
ولی چون دم دست منه من خیلی باهاش حال می کنم اگه خواستن برا شما هم تعریف می کنم