خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

خاطرات بزهای من

آنچه در اینجا ثبت می‌شود گوشه ای از خاطرات گذشته ، حال و آینده من و بزهایم است همین

یادداشتی برای خودم

توی این چند روزه پوستم کنده شد . شدت کار آنقدر زیاد بوده که شب که می رسم خونه نیم ساعت بعد خوابم
از اول هفته هم غیر از دیروز صبح دیگه هیچ کدوم از سحرها بیدار نشدم . افطار هم همون افطاری سبکی که توی شرکت می خوردم
به خاطر همین هم دیگه امروز از ظهر به بعد کاملا تخلیه بودم . بدیش هم اینه که تا الان که ساعت 7 بعد از ظهره هنوز دارم کار می کنم
چشمام کم مونده که از کاسه دربیاد و بیافته رو میز کارم .
خدایش کار کامپیوتر اون هم برنامه نویسی پوست آدم رو غلفتی می کنه . خلاصه اینها رو گفتم که یه ذره تخلیه شم تا بتونم یه کمی راحتتر بنویسم
امروز صبح قرار بود برم سخنرانی دکتر خسرو پور دانشگاه علامه ولی این کار لعنتی بهمش زد ، خدا می دونه کی دوباره فرصتی پیش می یاد تایکی مثل دکتر خسروپور بیاد و ما هم فرصت کنیم بریم یه چیز جدید از این دنیا یاد بگیریم
سه روزه که می خوام برم یه گوشی موبایل بخرم ولی از در شرکت که بیرون می زنم فقط به فکر رسیدن به خونه ام این هم از این .
از پنج شیبه هفته پیش دیگه فرصت نکردم برم بیمارستان به فامیلمون که تو کماست یه سر بزنم این هم تقصیر کار زیاد این هفته است.
کار ترجمه کتاب هم که از هفته پیش تا حالا مسکوت مانده . نمی دونم با این سرعتی که من در ترجمه این کتاب دارم تا چند سال دیگه ترجمه ش تموم می شه
خلاصه این هفته که هنوز فرداش مونده خیلی سخت گذشت .
بیشتر نمی نویسم هرچند هنوز گفتنی و گله زیاد دارم
می خواستم در مورد بز آمار بنویسم که خیلی خسته ام . بمونه برا یه دفعه دیگه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد